نتایج جستجو برای عبارت :

عنوان نداره واقعا

 
زندگی کردن واقعا سخت شده . اینکه تو طوفان خبرهای گند قرار گرفتی ، هرروز هزارتا خبر میشنوی که وجودتو میلرزونه و در ازای اونا حتی یه چیز نمیشنوی که به خودت بگی آخیش! نفس کشیدن ، از رو تخت تکون خوردن ، سرکار رفتن همه و همه خودشون جز دشوارترین کاران . اینکه هرروز اتفاقی میوفته که بیشتر بهت یادآوری کنه که چقدر ضعیفی، که زندگی هیج تضمینی نداره و هیچ اطمینانی به بقات نیست . اینا اونقدری سنگین و ترسناکن که دیگه نمیشه سبزی درخت‌های بهار رو ببینی و فک
گزینه پیشنهادی من قاطره قاطر ، میفهمی قاااطر:/به بابا میگم ماهی 60 لیتر بنزین کافیه ؟؟ میگه آره تقرببا منتها هفتگی :/گفتم از این هفته پنج صبح بیدارتون میکنم که پیاده برین سرکاربه گلاب هم گفتم راه حلش فقط قاطره!آخه یعنی چی واقعا، تازه تلویزیون هم از رضایت مردم ویدیو و اخبار منتشر کرده...الان استان ما که مترو نداره، بی آرتی هم نداره ،حتی اتوبوس هم در سطح گسترده نداره تکلیف ما چیست عایا؟؟بیرون رفتن غیر ضروری نیست اما حداقل روزانه گلاب حدودا 20کیل
زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره،زندگی دیگران به من ربطی نداره ، زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دیگران به من ربطی نداره ،زندگی دی
یادمون باشه ،
اگه مردی شلوار جین رو با کفش مردونه میپوشه ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه زنی با کفش پاشنه بلند پیاده روی اومد ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه پسری زیر ابروی خودشو برداشت ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه دختری قبل از سرد شدن هوا و بارندگی بوت پوشید ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه کسی لباسی با طرحی خاص رو به تن کرد ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه تو خونه ی همسایه زیاد رفت و آمد میشه ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه کسی موهای خودشو مدل خاصی کوتاه میکنه ، 
به ما ربطی ن
دوباره و دوباره دعوا
دوباره بحث
چرا تمومی نداره؟؟؟؟
واقعا مشکل از کدوممونه؟؟؟
من که راستشو گفتم نباید اونطوری میکرد
خیلی راحت میتونستم ازش پنهون کنمو نگم و هیچ اتفاقی نیوفه!!
ولی منه احمق
منه بیشعور بی سیاست
دوباره بهش گفتم
حقم بود واقعا
ولی دیگه نمیرم منت کشی
به درک خسته شدم دیگه
یدونه روحیه میدی
ولی بعدش با 5تا کارت قرمز اخراجم میکنی
دوباره سیر میشم از دنیا
ولی نه
دیگه بسه
بسمه واقعا
امروز سیزده بدر بود
تا تونستم خوش گذروندم
تا تونستم رقص
سال بعد کنکور دارم. کنکور یه هدف نیست بیشتر شبیه یک سرگرمیه یه سرگرمی هیجان انگیز و رکوردی که تلاش و تمرکز روزانه می خواد. چی بهتر از اینکه یک سال رو میتونی بهش فکر کنی و باهاش سرگرم باشی؟ به همین سادگی یک سال از این زندگی رو که رفته توی پاچه ات سپری میکنی!
هر چقدر فکر میکنم جایی برای من در این دنیا وجود نداره. باید کوله پشتی ام را بردارم و برم. 
یکی از معلم های دبیرستان بهم میگفت: سال بعد کنکور میدی؟ 
_ آره
رشتت چیه؟
_ ریاضی
به نظرت آینده داره؟
_ آ
قبلا خونده بودم که خدا هیچ کدوم از خواسته های بنده هاشو بی جواب نمیذاره
واقعا هم درکش کرده بودم اما این دفعه توی شرایطی که چاره نداشتم خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم واقعا کمکم کنه
امروز جواب دعامو گرفتم و واقعا خوشحال شدم...یاد گرفتم هیچکس ارزش این که بهش رو بزنی و نداره و فقط فقط یه چیزی و باید از خودش بخوای اگه میخواست بهت نده خودش دعوتت نمیکرد
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را مگه میشه دعوتت کرده باشه و جوابتو نده آخه مگه داریم
 
این دو سه روز انقدر درس خوندم که دیگه مغزم کشش نداره واقعاتمام تلاشم رو برای این امتحان کردم. هم کل جروه ی کلاس رو خوندم هم رفرنسی که معرفی کرده
و الان نمیدونم قراره چی بشه :)) حتی نمیفهمم چرا واقعا باید انقدر سخت باشه این واحدها
در حالی که استاد میتونه آسونتر بگیره ولی به قول خودش حتی از عطسه اش هم امتحان میگیره :))
اما کلا دوستش دارم.کلاسهاش واقعا کلاس درسن.حالا درسش سخته دیگه تقصیر خودش نیست نهایتا
شماهارو نمیدونم اما من واقعا اعصاب و روانم بهم ریخت!
عصرم که رفتم سرکار بچه ها همه دپرس بودن
یعنی از عید هیچی نفهمیدم
الان تو فکر خرید دوچرخه ام!
هم ورزشه هم پاکه هم جای پارکش همه جا هست هم هزینه بنزینم میاد پایین چون واقعا صرف نداره!
اونایی ک شعار با روحانی تا ۱۴۰۰ میدادن الان بشینن تا منقرض بشه نسل ایرانیا تا ۱۴۰۰
 
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم... 
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره 
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی 
از این داستان ها هم آرزوست
نمیدونم چی شد...چرا؟واقعا عاشقش شدم...از این موضوع خوشحال نیستم....نمیخوام طرد شم..از همه...نمیخوام وقتی حس مو میفهمه پرتم کنه بیرون و  واسه همیشه ازم متنفر شه....البته الانم فکر کنم دیگه دوستم نداشته باشه و ازم خوشش نیاد:/از بس وقتی می‌بینمش به هول و ولا میرفتم و هیزی میکنم...دست خودم نیست:/یک بار مچ خودمو گرفتم که به سینه هاش زل زده بودم..بعد همش عذاب می کشم که چند نفر دیگه منو تو همچین حالتایی دیدن..واقعا هیچ تحریکی نسبت به پسر جماعت حس نمیکنم:/او
وبلاگ دومم رو دنبال کنید.واقعا تا حالا بهش سر نزدید؟!همه ی چیزای اخلاقی ای که یاد میگیرم رو اونجا ثبت میکنم،که بعدا برم بهش سر بزنم و بهم یادآوری بشه یا اینکه بقیه بخونن و شاااااااااااید یه درسی بگیرن.پس واقعا اگر دوست دارید ضرر نداره که یا روی لینک زیر کلیک کنید و یا اینکه توی منوی بالای صفحه دکمه ی وبلاگ دوم رو لمس کنید.هر طور راحتید.
https://myquotes.blog.ir
متن اهنگ ایوان بند به نام برف
برف ببار امشب روی تاب و تبم که نیستی رو لبم اسم تو باز یخ کرده امشبمیاد و برف باهاش هرکی که نیست برگرده امشب برگرده امشبآی بباره برف بباره برف روی رد پات دل نداره برفآی بباره برف بباره برف روی رد پات دل نداره برفآی بباره برف بباره برف روی رد پات دل نداره برفزمستونه برف و بارونه آی تورو جون هرکی دوست داریبیا برگرد این روزای سرد شبای نامرد بسه بیداریکی این درو توی هر حالت شب به شب واست باز میذارهکسی حال مارو میدونه
هیچ وقت فکر نمیکردم  یک روز بخوام برای همیشه از اینجا برم ! ولی شرمنده همه دوستان .....
واقعا طاقت ندارم.....هر روز که میام بیان و چشم میخوره به این اعداد و ارقام و حسرت روز های گذشته .....
حق من این نبود‌....بعد از یک سال تلاش  و این همه پست گذاشتن  نتیجه اش به مسدود کردن وبلاگ  و .....
اولش خوش حال بودم که حدقل جون ۲۰۰ تا پست مو نجات دادم  و با عرض کردن آدرس اینجا رو نگه داشتم .....
ولی الان میبنم انگار فایده نداره ....این همه  بنویس وقتی  وبت خواننده نداره
میدونی، من فکر میکردم مهسا کسیه که میتونم به عنوان پشتیبانم به راحتی براش چندین دقیقه از روند کارم حرف بزنم و بهم گوش بده. اما حقیقت اینه که هیچکس اونقدر وقت و حوصله نداره که به حرف های ما گوش بده. حتی اگه برای اینکار پول بگیره. میدونی، من واقعا احساس میکنم تنهام. یعنی حتی مامان هم با شنیدن حرف هام یه واکنشی نشون میده که ترجیح میدم دیگه هیچی نگم! مثلا میگه "مائده به چه چیزایی فکر میکنی" ، "الان وقت فکر کردن به این چیزاست؟" ، "من که هزاربار بهت گفت
شما فکر‌کن یه آدمی مثل الکساندر مک کویین یه روز صبح از خواب پا میشه با اون حجم از  خلاقیت با خودش فکر می‌کنه که من دیگه چیزی ندارم به این دنیا عرضه کنم و ماجرا را تموم می‌کنه. ‌می‌خوام بگم افکار و ذهن انسان واقعا چیز عجیبیه!
دیشب در کمال ناباوری رفتم کارنامه کنکورم رو مشاهده کردم واقعا من توی کنکور زبان موفق شدم یعنی واقعا موفق شده بودم ولی چون اینقدر بابت تجربی استرس گرفته بودم دیگه به زبان هم نگاه نکردم:)))
خیلی خنده داره دیشب فوری به خانم معلمم پیام دادم گفتم من قبول شدم صبح کله سحر زنگ زده میگه کی بریم برات فرم بگیریم من فقط میخندیدم اینقدر دوسم داره که حد نداره خودشم میدونه من واقعا عاشقشم یک عشق حقیقی :)))
خدا کنه راه بیوفته دستم خدا خودت کمک کن ...
نمیدونم آخر
اون مثله یه بچه‌لوس قهر میکنه.
در صورتی که من اونیم که باید عصبانی و ناراحت باشه و حتی قهر کنه!
من واقعا از تمامه اخلاق‌هاش و هرچی که داره متنفرم!!
اون اصلا شبیه هم سن و سالای خودش نیست.
 
 
پ.ن: اون حتی لیاقت بهشت ‌رو هم نداره چه برسه به زیره پاش.
دو تا چیز توی دنیا به شدت ناراحتم میکنه ...
اولیش آسیب رسوندن به بچه هاس واقعا از دیدن مادری که بی دلیل بچه اشو میزنه یا تو تربیت و تغذیه اش کوتاهی میکنه عصبی میشم ...
همکارم دو تا بچه داره که اصلا دوستشون نداره قوت غالبشون فست فوده .بچه ها گرسنه نمیمونن کتک نمیخورن اما ذره ای محبت از این زن نمیبینن انگار که یتیمن ...یه وقتا وقتی داره با افتخار میگه که بودن بچه ها برام اهمیتی نداره و اونام لنگه باباشونن و دوسشون ندارم و دوستم ندارن کازمون به جر و ب
هنوز نفهمیدم که چرا برای هفته دیگه اعلام کردم که کنفرانس بدم :/
هفته دیگه دو تا کنفرانس دارم پشت سر هم و با این وضع نت قطعا هیچ دسترسی ندارم اصلا نمیدونم چه دنبال چه کتابی باشم :////
«مهارت خواندن کودکان و دانش آموزان» عنوان کنفرانسم هست .
کسی پیشنهادی نداره ؟ موتور جستجوگری که کار کنه ( سلام و yooz ) کار نمیکرد . 
کتابی معرفی کنه برای این عنوان کنفرانسم
 
برای کنفرانسم عکس هم میخوام و به شدت محتاج عکس های خوشگل هستم و اون هم نمیشه پیدا کرد
 
ممنون می
زیر پتو می لرزهیه نی نی کوچولومیگه میاد سراغمشبا یدونه لو لو
نی نی چرا میترسی؟تاریکی ترس ندارهببین برات آسمونستاره رو میاره
ماه قشنگو ببیندورش پر از ستاره سنی نی نازنینملو لو وجود نداره
اتاق تو همینهکه توی روز می بینیتاریکی ترس ندارهنترس از لو لو نی نی
شب دوست ما بچه هاستنی نی لا لا کن راحتتو شب به این قشنگیباید کرد استراحت
بالاخره طلسـم رو شکستم و آمدم کتاب رو براتون معرفی کنم این کتاب برای من برای شما و برای کل دنیاست که کارای الکی و بی ربط رو توی مشغله های مهم و حیاتیمون دخالت میدیم یاهم گاهی اوقات هدفمـونو بخاطر چیزای الکــی از دست میدیم خیلی ام طبیعیه ما گاهی واقعا نمیدونیم و ناآگاهـــیم این هیچ اشکالی نداره و هیچ ضرورتی در انجام دقیقش نیست چون واقعا هیج خبری ازش دقیق در دست نداریم ...
اگه تصمیم گرفتی بخونیدش حتما تهیه اش کنید و کتابش رو لمس کنید شاید یه مق
مراسم اسکار و دیدین؟ منم ندیدم چون از شبکه سه پخش نمیشه .
این دومین سالیه که مراسم اسکار مجری نداره و واقعا مضخرفه . یکی از اصلی ترین دلایلی که گلدن گلوب و اسکار و اینطور مراشم ها رو دنبال میکنم بخاطر اینه ببینم مجری همه رو مسخره میکنه . اگه مراسم گلدن گلوب ۲۰۲۰ و دیده باشید متوجه منظور بنده خواهید شد .
انگل . این فحش نیست و اسم فیلمی به نمایندگی از کره جنوبیه . کشوری که تابحال حتی نامزدی اسکار هم نداشته و حالا تموم جوایز اصلی و برای دولین بار در
فکر می‌کنم لابد یه بخشیش به خاطر اینه که با آدمایی می‌گردم که منو نمی‌فهمن.همیشه لازم نیست بفهمن آدما.شوخی کردنای ساده و وقت گذروندن و حرف زدن این حرفا رو نداره.می‌دونم خوشحال نبودنم به خاطر این چیزای درونیمه ولی امشب به سرم زد شاید به خاطر اینه که اطرافیان مناسبی پیدا نکردم.راستش یه بخشیش به نظرم واقعا به خاطر اینه که بزرگتر از سنمم.بخش اعظمش هم به خاطر حال بدمه.دروغ چرا وقتی بهم می‌گن بزرگتر از سنمم خوشحال میشم چون یه جورایی «فهمیدن» هم
فکر می‌کنم لابد یه بخشیش به خاطر اینه که با آدمایی می‌گردم که منو نمی‌فهمن.همیشه لازم نیست بفهمن آدما.شوخی کردنای ساده و وقت گذروندن و حرف زدن این حرفا رو نداره.می‌دونم خوشحال نبودنم به خاطر این چیزای درونیمه ولی امشب به سرم زد شاید به خاطر اینه که اطرافیان مناسبی پیدا نکردم.راستش یه بخشیش به نظرم واقعا به خاطر اینه که بزرگتر از سنمم.بخش اعظمش هم به خاطر حال بدمه.دروغ چرا وقتی بهم می‌گن بزرگتر از سنمم خوشحال میشم چون یه جورایی «فهمیدن» هم
یکی از مشکلاتی که من با مامانم دارم اینه که اگه یکی ازش بپرسه پسرت چیکارست میگه بیکاره.اصولا کار من جوریه که نه در تعامل با کسیم و نه بالادستی دارم و نه پایین دستی.به معنای واقعی فقط خودممو خودم و در هر ساعتی از شبانه روز و در هر مکانی میتونم کار کنم اما از نظر روانی و عصبی فشار بالایی به آدم میاره،بخصوص اوایل کار.(اگه با این فشار عصبی و روانی کسی بتونه 50 سال سالم عمر کنه واقعا شاهکار کرده :/ ).اصولا در فرهنگ مامانم حتی داییم که واسه دکترا قبول شد
بسم الله الرحمن الرحیم
+ مشغول آماده کردن بیمار برای گرفتن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نوارقلب بودم که بلند داد زد! 
یجوری سرم داد که از ترس دو قدم عقب رفتم! 
گریه م گرفته بود! اشک پشت چشمم جمع شده بود،همونجوری بی حرکت واستاده بودم که پدرش با شرمندگی و مظلومیت تمام بهم گفت من معذرت میخوام واقعا شرمنده ام! ببخشید دخترم
گفتم اشکالی نداره حاجاقا!میدونم اون الان متوجه حرفاش نیست! 
نگهبان رو که جلوی در اتاق بود صدا زدم بیا
برای هیچ کار یا تصمیمت نیاز به اجازه یا مشورت با این نداری
برای هیچ کار یا تصمیمت به خودت نگو این نمیذاره. گه میخوره برو توی شیکمش حقتو بگیر
هیچ لزومی نداره راستشو بگی! همش بپیچونش همش بپیچونش همش بپیچونش! دلیلی نداره چیزیو براش تعریف کنی دلیلی نداره از هیچی خبر داشته باشه
به نظرم با اومدنش داری بدبخت تر از قبل میشی
با سلان خدمت همه دوستانکسانیکه دنبال تحقیق درباره خوب بودن یا نبودن نتورک مارکتینگ هستند بدانند نتورک مارکتینگ خوب نیست اصلا خوب نیست اما اما اما
در میان نتورک مارکتینگ هایی که در کشورمون فعالیت میکنند هستند شرکت هایی که واقعا خوبند واقعا جواب میدن واقعا پول میدن واقعا از شرکت های ایرانی حمایت میکنند واقعا به رویاهاتون میرسید اما اما اما
ذهنیت های ما مردم نسبت به نتورک منفی هستش بخاطر عملکرد چندتا شرکت اما نباید این تفکر رو برای همه شرکت
واقعا چرا آخه؟!!
الان خیلی بی پولم و درسته که این حس بی پولی رو بارها در زمان های گذشته تجربه کردم
اما
الان در این سن، این همه بی پولی سخته واقعا
چی کار کنم که دوست دارم یه سری چیزا داشته باشم. چی کنم؟ الان این زیاده خواهیه ؟ یا چیز مهمی نیست، واجب نیست و چیزای مهمتری وجود داره یا انسان در درخواستاش سیری نداره یا اینا زیاده خواهیه یا خیلی های دیگه بودن که همینایی رو که الان دارم رو نداشتن یا این شرایطی که الان دارم آرزوی کس دیگه است؟ یا چی؟!!!
واق
خیلی موقع ها ما خودمونم نمیدونیم چی از این زندگی میخواییم
درگیر یک پوچی محض .. یک زندگی روتین وار کرمک طوری پیش میریم به سوی چیزی که نمیدونیم واقعا چی هست
چیزی که دارم میگم اصلا ربطی به هدف و نا امیدی و این چیزا نداره
دارم میگم واقعا اون اصل زندگی چیه؟ اون کنه و ماهیت و جوهره ی اصلی که قرار بوده به خاطرش بیاییم و زندگی کنیم چیه؟
انسان؟ که ریشه ی کلمه اش از فراموشی و چه بسیار فراموشکاره..
یک فراموشکار چجوری میتونه اون هدف اصلی رو ببینه و درک کنه؟
امروز استاد الگوریتمم رو برای یک پروژه‌ای دیدم که به تازگی فول پروفسور امیرکبیر شده بود (در سن کمی شاید پایین‌تر از حد معمول میانسالی) و واقعا براشون خوشحال شدم! بعد از تبریک، گفتم درجه بعدی‌ای توی این زمینه شاید وجود نداره که براتون طلب کنم. خیلی متواضعانه گفت درس و دانشگاه که مهم نیست، انسان بشم مهمه
منش و ادبیات این آدم‌ها که بعد از رفتن راهی و بدون ژست چیزی می‌گن همیشه من رو مجذوب خودش می‌کنه و روحم رو جلا میده. 
سلام . سلام . انگار واقعا دلم برای اینجا و این صفحه تنگ شده . سعی می کنم یک سوژه برای گفتن پیدا کنم تا کم کم قلمم را آتیش کنم . 
زندگی عطر و بوی خوبی نداره  . نیاز به حرکت داریم . 
نیاز به بهتر شدن . 
عشق هم به جای خود . ( کسی چه می داند )
درک نمی‌کنم که چرا فضولی و دخالت بیجا و سوال‌های شخصی که از زندگی آدم می‌کنند، بی‌ادبی نیست ولی وقتی بهشون بگیم به شما ارتباطی نداره یا همون (به تو چه)،  برای فرد مقابل و اطرافیان بی‌ادبی محسوب میشه. واقعا اینطور مواقع حرصم می‌گیره. و وقتی هم سوال می‌کنم چطور تجسس بی‌مورد شما بی‌ادبی نیست! و اون زمان انگار همه ناشنوا میشن!
و دوم اینکه چرا به هوای بارونی میگن هوای خراب!
مورد اولی واقعا در دلم مونده بود، و از اینطور آدما خیلی دلخورم.
واقعا گاهی نمی‌تونم تشخیص بدم که چیزی که می‌خوام چیزیه که واقعا می‌خوام یا فقط چون می‌ترسم چیز دیگه‌ای رو بخوام اون رو می‌خوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سخت‌تره این رو می‌خوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو می‌خوام یا چی.
دوست ندارم اینو. 
وقتی عشقی تو دلت نباشه بدون که دلت یخ زده....
خیلی وقته این دل من داره دست و پنجه نرم میکنه .
همه جا میگن عشق خدایی...درست .....اگر عشق خدایی کافی بود هیچ پیامبر و هیچ آدم صدیقی تمایل به عشق زمینی پیدا نمی کرد.....
من واقعا خسته شدم.
الان میفهمم من بدرد زندگی و ازدواج نمیخورم . 
هر جقدرم که منت خدای عز و جل را میکشم که طاعتش موجب قرب است و شکرش مزید نعمت ..... فایده ای نداره. راه نداره....خدا خودش صلاح میدونه این عیب تو من بمونه زجرم بده. شاید به صلاحمه....چی 
فضای مجازی پر شده از این تیتر: فرزند رامبد جوان و نگار جواهریان به دنیا آمد
بعدشم ریز زیرش نوشت که اسمش گذاشتن نوردخت
از هر ده تا کامنتم یکی گفته چه اسم قشنگی نه تای دیگه به الفاظ مختلف گاهی محترمانه و اغلب با توهین هر چی فحش و نارواست حواله رامبد و نگار کردند
واقعا چرا انقدر بی شعوریم؟ نه واقعا چرا انقدر بی شعوریم؟
مامان بابای نگار کانادا هستند، موقعیت به دنیا آوردن بچه اش توی کشوری بهتر از ایران رو داشتند. بعدا که بچه بزرگ بشه همین( کانادا ب
سلام عزیزم مائده ؛
خب امروز یکم کند پیش رفت! اما واقعا اشکالی نداره و همین که برات لذت بخشه کافیه و تراز آزمون مهم نیست وقتی دوهفته رو 'زندگی' کنی...با هر واژه ، هر مسئله ، هر 'AHA moment ...
گفته بودم ادبیاتم را 100زدم؟ من این درس را می پرستم...گفتم که ، بنیاد هرچیز عشق است!عشق.
روزت به خیر جانم.
-لوس نشو. چیزی به اسم عشق وجود نداره.
+وجود نداره؟
-نه نداره.
+پس این که ما این جاییم یعنی چی؟
-رابطه، اسمش رابطه ست. ببین همه آدما یه روز رابطه شون تموم می شه. مثلا امروز ازدواج می کنن و یه سال بعد طلاق می گیرن. خب پس عشق کجا میره؟ تموم می شه؟ مگه می شه عشق تموم شه؟
-عشق تموم نمیشه؟
+نه، معلومه که نه!
-پس وجود داره! فقط تموم نشده... یه چیزی درست وسط قلبت، چیزی که تموم نشده!
+اوهوم، خب تو بردی. آره تموم نمیشه. تمومت می کنه مثل خنجری که آروم آروم تا خود اس
بسم الله الرحمن الرحیم
سعی کردم بپذیرم همه چیز رو و خوشبختی رو بسازم
همه چیز داشت خوب پیش میرفت حالم عالی بود
اما انگار امتحان ها تمومی نداره و حس خوشبختی دوامی نداره...
اشکالی نداره این دنیا پایان داره ولی زندگی انسان نه
میدونین ترسم از اینه که به خاطر این نارضایتی ها زندگی ابدیم تحت الشعاع قرار بگیره
+ازاینکه قصه های سرگذشت رو کامل نکردم عذر میخوام اصلا مرور خاطرات برام جذاب نیست
سلام 
واقعا حالم خیلی بده همه ش دارم فکر میکنم که باید چیکار کنم، خسته شدم.
علاقه اولم کامپیوتر بود که دوست داشتم بخونم تو رویاهام هم این بود، بعد برم خارج توی اپل یا مایکروسافت کار کنم یا هم شرکت بازی سازی، بعدش بهم گفتن کامپیوتر آینده نداره هر کی خونده بیکاره. 
منم گفتم خب وافعا فایده ای پس نداره، درسته علاقه مهمه ولی با علاقه خالی نمیشه زندگی کرد،  پس رفتم سراغ علاقه دومم پزشکی که واقعا علاقه دارم، یعنی وقتی میرم بیمارستان و دانشجو ها رو
مثل راه رفتن روی تردمیل می‌مونه. هرچقدر میری جلو تموم نمیشه. نه‌تنها تموم نمیشه بلکه به آخرش هم نمیرسی. اصن آخری نداره که بخوای بهش برسی. کاش یکی بود که بهم میگفت نتیجه این درس خوندنا میتونه قبولی باشه، یا بهم میگفت حداقل آخرش چی قبول میشم. 
هرچقدر می‌خونم کمتر نتیجه می‌گیرم. از نظر نمرهٔ مدرسه نه. چون می‌دونم این نمره‌ها هیچ‌جای دنیا قرار نیست به دردم بخوره. از آزمونایی که میدم و افتضاح فقط برای یک ثانیه‌ش هستش.واقعا واقعا خیلی وحشتناکه
شب‌ها واقعا سخت می‌شه. فکر کردن به این که چندتا روز دیگه رو باید شب کنم تا تموم شه این وضعیت عذابم می‌ده. حداقل اگه می‌دونستم...
و فکر کردن به این که منتظر چی‌ام حتی از اون هم بدتره. انگار چیزی که پر از ملال‌م کرده این خونه‌نشینی باشه. ولی خب... من گول می‌خورم و فکر می‌کنم که مشکلم فقط همینه. و همین سخته. و شب‌ها واقعا سخت می‌شه...
It was late at nightYou held on tightFrom an empty seaA flash of lightIt will take a whileTo make you smile
پ.ن. روزها خوبه امّا. تا وقتی به فردا فکر نکنی همه چی خو
امروز یه بازنده ترسو بودم و فقط بخاطر ترس کلاسمو نرفتم
ولی فردا میخوام بپرم وسط کلاسش بگم مرد ما باید باهم حرف بزنیم 
البته اشاره میکنم‌که حتما دوبار!!!
ولی خب واقعا باید برم باهاش حرف بزنم بگم شرایطم سخته برنامه ام اصلن انعطاف نداره مگرنه منم دوست ندارم اوضاع اینجوری پیش بره:/
امشب ازاون شباست که بی خوابی به سرم،زده اما
حال هیچیو هم ندارم...یه وقتایی به شدت دلم میگیره که حتی
به بهترین دوستم هم نمیتونم بگم...
خیلی وقته که شدیدا دل نازک شدم و زود توچشام اشک جمع میشه
اماا به روی خودم پیش کسی نمیارم و سعی میکنم خودمو
شاد نشون بدم و موفق هم میشم..
دلم یه اتفاق خوب میخواد،یه چیز جدید و حال خوب کن...
خسته شدم واقعا ازاین همه سست بودن،حرص چیزای مسخره رو خوردن
یا بی اراده بودن..دلم میخواد یه آدم مفید باشم،کار انجام بدم 
بیکار نبا
 
هرچقدر که آدم‌های جدیدتری میبینم، این عقیدم محکم تر میشه که من آدم موندن تو یه جمع شلوغ واسه یه مدت طولانی نیستم . من دلم میخواد آدم‌هایی مثل خودم دورم باشن,ولی من چطوریم اصلا؟ هربار که یه سری آدم تازه میبینم میفهمم که انگار اون گروهی که من دلم میخواد توش باشم واقعا وجود خارجی نداره و فقط توی ذهن من تشکیل شده، و ردی از تظاهر و ریا تو تمام دور هم جمع شدن‌ها هست!هیچ جمعی و حتی هیچ دونفره‌ای نیست که من واقعا توش احساس آرامش خیال کنم و واقعا خ
من استدعا دارم جامعه شناسان و اقتصاد دانان جمع شن یه کتاب بنویسن تحت نام "پول و همه چی" و توش واقعا ثابت کنن ایا کسی که پولداره دیگه هیچ محدودیتی نداره؟ یا این حرف دنیا فانیه و پول خوشبختی نمیاره و علم بهتر از ثروته رو درست کردن تا پولای مارم ازمون بگیرن و محدودیت های بیشتری رو از خودشون سلب کنن؟؟
 
+ هر تفکری رو که دنبالش رو میگیرم اخرش به پول میرسم.... 
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه. 
نمیدونم چرا همیشه یه جای کار میلنگه یه بار همه چی درست باشه سر جای خودش. 
هر بار خواستگار میاد یه اصل اساسی رو نداره. یه بار میاد استقلال نداره و مردانگی نداره. یه بار یکی میاد اعتقادات نداره. البته اینا همشون خوبن ولی خب به من نمیخورن. با یکی مثل خودشون خوشبختن. 
منم همین طور
مثل خودم کجایی؟ نیومدی دیر شد.
دارم به این فکر میکنم هر بار که من مجرد بمونم خوشبتت ترم یا با این مورد برم جلو. و هر بار به مجردی می رسم. 
مج
پسر، دلم برای خودم می‌سوزه.خی‌لی.ولی احساس می‌کنم اگه الآن به خودم اینو بگم ضعیف می‌شم، شل می‌شم و دیگه مرزای ذهنمو رعایت نمی‌کنم و وارد رابطه‌هایی می‌شم که نباید .
اما حقیقت اینه که هرجور فکر می‌کنم حق با منه.
امروز وقتی درباره‌ش حرف زدم فهمیدم خی‌لی گناه دارم و حقمه این احساسا رو داشته باشم واذیت باشم و ناراحت بشم.
نیازهایی دارم که برطرف نمی‌شه و اگه بخوام برخلاف این روش برم راه درستی نیست، پس باز باید صبر کنم.اما من واقعا دختربدی نی
فقط ۲ چیز در دنیا هست که باید نگرانش باشی:
این که ببینی سالمی یا مریضی!
اگه سالمی که نگرانی نداره...
اگه مریضی ۲ چیز هست که باید نگرانش باشی:
این که میمیری یا زنده میمونی! 
اگه زنده میمونی که نگرانی نداره...
اگه میمیری ۲ چیز هست که باید نگرانش باشی:
این که میری بهشت یا جهنم! 
اگه میری بهشت که نگرانی نداره!
اگه میری جهنم....
اونجا اونقدر آشنا میبینی که اصلا جای نگرانی نیست!
پس هیچ چیز ارزش نگرانی نداره
شاد باش و از زندگی لذت ببر...
تواین سه روز میتونسم حدددداقل۲۵ساعت درس بخونم
دفعه های قبلیم سنگین پریود شدم
واقعا بده
چقد قرص بخورم اخه؟!!!!
من از اول تابستون۹۸توبه کردم ک دیگه قرص و دارو مصرف نکنم
این دفعه دیگه واقعا توبه کردم
به مامانم گفتم اویشن بخره(خدا کنه یادش نرفته باشه)
چقد عقب افتادم  واااای
چرا قلم چی برنامه رو عوض نمیکنه خدایی؟
اصلا با فارغ التحصیلا کاری نداره فقط با دانش اموزا همگامه
کاش ازمونا دوباره حضوری بشه
کاش جمعه من ساعت شیش پاشم و برم دفترچه رو بگیرم(ت
وقتی از ۹ سالگی وبلاگ نویس بودم یاد نگرفتم بدون اینجا خوشحال باشم. تو دنیای واقعی آدمای واقعی چرا نمیبینن منو.؟ واسه شکوایه نیمدم . دوست دارم بنویسم. دوست دارم دوست پیدا کنم. همینجا دقیقا همینجا. ولی به خودتون بیاید خودتونو تبدیل کردید به یه قهرمان توی توییتر توی فیش بوک وبلاگ تلگرام اینستاگرام همه جا فقط یه عده دیده میشن. نمیگم لیاقتشو ندارن دارن قلم خوبی دارن فوق العاده . ولی دوست نمیشن انقد دورتون شلوغه که ما معمولیارو نمیبینید. خیلی ازتو
پرنی دختر خوبیه، اما یه وقتایی حرفایی می‌زنه که دوست دارم کتکش بزنم. 
از ایناییه که می‌گه آره، یعنی چی همه چی رو به ما زور کردن؟ حجاب چرا، ال چرا، بل چرا؟ اعتقاد هرکی برای خودشه و محترمه، چرا به همجنسگراها و مسیحیا گیر می‌دن و غیره و غیره.
شاید منم با بعضی حرفاش موافق باشم، اما خودش کوچکترین اعتقادی به حرفاش نداره. می‌گه اعتقاد هرکی محترمه و به ما ربطی نداره، و صراحتا جلوی منی که اعتقاداتمو می‌دونه می‌گه دین اساسا چیز مضخرفیه.
می‌گه لباس
به نام خدا
سلام به همه رک میگم، ایران مال منه، ارث بابامه، جز به جزء مال منه، هیچ کس توی این کشور جز من هیچ حق و حقوقی نداره، برای من هیچ قانونی وجود نداره اگه دلم بخواد و کار مهمی داشته باشم از چراغ قرمز رد میشم ولی بقیه حق ندارن این کار رو بکنن.
برای اینکه تو امتحاناتم نمره بگیرم دلم میخواد تقلب کنم ولی بقیه نباید این کار رو بکنن، اگه توی اداره ای آشنا داشته باشم ازش به عنوان پارتی استفاده میکنم ولی بقیه باید طی روند قانونی پیش برن، اصلا بر
دیروز امتحان فیزیو داشتم خیلی مسلط بودم و خوب خونده بودم اما استاد واقعا سوالای بیخودی داده بود ک...نمیدونم واقعا چی میشه:|
بعد از امتحان فیزیو امتحان عملی بافت داشتیم با اینکه از نظر خیلی از بچه ها سخت بود اما من خوب دادم..
بعد امتحان اومدیم خوابگاه کلی خوابیدیم بعد رفتیم بیرون بعد اومدیم فوتبال دیدیم و باز حرف زدیم و تمام
از ی چیزی خوشم نمیاد ازینکه از ی جای حرفامون از شوخی میگذریم و جدی میشیم و اینجاست که" ذ "ضد حال میزنم تو حالمو هی از .....میگ
یکی از مشکلات همیشگی من خرید و فروش اجناس دست دوم است. حالا وقتی این جنس دارای قیمت خیلی زیادی نباشه، میشه خیلی جدی نگرفت و با بی خیالی ازش رد شد. ولی وقتی صحبت از خرید و یا فروش خودرو به میان میاد واقعا قضیه متفاوت میشه. 
اطمینان از خرید یک ماشین دست دوم واقعا کار سخته. همچنین فروشش هم
 
قیمتها هم اصلا مبنا و اصول مشخصی نداره. هر کسی مطابق بررسی های شخصی یک قیمت می گذاره. مبنایی هم برای ارزیابی این قیمتها نیست. 
 
مباحث مربوط به بررسی های فنی و م
هدهد دیروز می‌گفت "ایشالا یه روز جبران می‌کنم برات، یه روز که مهمون داشتی و دست تنها بودی، میام خونه‌ت و برات آشپزی می‌کنم و ظرف می‌شورم و..." منظورش وقتیه که ازدواج کرده باشم و خونه‌ی خودم باشم. نمی‌دونم بار چندمه اینو گفته، ولی فکر کنم زیاد ازش طلبکار باشم، ذخیره‌شون می‌کنم که بعدا استفاده کنم :)))
حدودا بیست تا مهمون داشت برای ظهر. ساعت هفت بهش میگم نمی‌خوای پاشی از خواب؟ میگه یه غذاست دیگه، کاری نداره :|| واقعا هفت تا دوازده برای آماده
کف دست و پاهام واقعا داره میسوزه و بقیه تنم هیچی جون نداره، خوابم میاد ولی هر چی میخوابم بازم خوابم میاد. بغض دارم خیلی زیاد، احساس ناپایداری میکنم، دلم شور میزنه و شور میزنه و نگران امتحانم هم هستم که براش خوب نخوندم. ولی شاید باید دست از سرزنش خودم بردارم. با این وضعی که داشتم نمیشد هم کار خاصی کرد :(
من برام اصلا تو این دنیا مهم نیست تو شغل یا تو درس شکست بخورم. اصلا اهمیتی نداره. ولی این که هی خدا و خودمو ناراحت میکنم خیلی ناراحتم میکنه. خیلی. نمیدونم مشکل از منه!؟ شایدم خدا نمیخواد! نمیدونم. ولی وقتی همچین اتفاقایی میفته احساس میکنم عمرم بر باد رفته. خدا رو از دست دادم. ازش دور شدم. هزار بار کنکور دادن و دانشگاه رفتن یا نرفتن عمر آدمو هدر نمیده. ولی وقتی از خدا دور میشی؛دیگه هیچ چیز اهمیتی نداره...هیچ چیز...
تقریبا به وضع موجود و فضای غالب عادت کردم. در گذشته گاهی به دنبال تغییرات می‌رفتم یا با شخص خاصی درباره احساساتم حرف می‌زدم. اما این روز ها خیلی کم‌حرف تر از گذشته شدم. چون فهمیدم با حرف زدن بیشتر اذیت میشم. دلم می‌خواست یه اتاق به مساحت یک متر مربع داشتم و کس دیگه ای اون‌جا نبود. واقعا بهش احتیاج دارم؛ ولی امکانش وجود نداره و حتی توی این فضای شلوغ، میز تحریر هم در دسترسم نیست!
امروزم گذشت. با موفقیت. خیلی نگران کلاسام بودم و با حال بد هم رفتم سر کار‌ ولی همه چیز خوب پیش رفت و مشکلات حل شد. خدا رو شکر. راستی چرا بعضی از بچه‌ها اینجورین؟ خیلی از شاگردام وقتی منو می‌بینن با ذوق میان سمتم و سلام می‌کنن، ولی یه سری هم هستن که حتی وقتی باهام چشم تو چشم میشن هم سلام نمی‌کنن. خیلی عجیبه برام. من خودم حتی وقتی از معلمی بدم میومد به خاطر احترام، بهش سلامو دیگه می‌کردم. ولی راست راستش باورم نمیشه شاگردی از من بدش بیاد:)) که خیل
وقتی دکترت بهت میگه گریه برای تو سم هستش
بعد میری وبلاگش با چشمهایی اشکبار کامنت مینویسی میری تلگرامش التماسش میکنی که همینقدر ازش برات مونده ازت نگیره 
خوب میشه همین که ضربان قلبت دوباره میریزه به هم، خوب میشه همین که نفس تنگیت دوباره تشدید میشه
مریضی، وقتی میدونی سودی نداره بازم سعی میکنی بهش ثابت کنی از صمیم قلب دوستش داری
وقتی برای عشقت ارزش قائل نیست چی رو میخوای ثابت کنی
اما واقعا قلب من اینحرفا سرش میشه، نه نمیشه
وقتی نیست دنیا برام
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
کتاب رو که میخونم یاد فیلمای اعصاب خورد کن وحشتناک میفتم. ترسناک نه ها. اعصاب خورد کن وحشتناک که با روح و روانت بازی میکنه. بعضی داستانهاش واقعا اینجوریه :/ اذیتم میکنه خوندنشون. ولی مجبوری میخونم :/ من با خوندن داستانهای تخیلی عجیب غریب مشکلی ندارم ولی اینا نه فقط تخیلی که عذاب اورن. طرفو کشتن. تکه تکه کردن. دراوردن کاسه ی چشم گربه... مسخره نیست؟؟ چه کاریه خب. همه داستانهاشم اینجوری نیست. بعضیاشو واقعا تحسین میکنی. اما اینایی که اینجوری هست در ن
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
دوستم میگه
تصور کن
بین تو
و یه جلبک
یا یه کنده درخت یه مسابقه علمی یا یه مصاحبه استخدامی راه بندازن،
 
و نهایتا اون کنده درخت انتخاب بشه برای شغل: data scientist
با اینکه همه ما میدونیم که یه جلبک یا یه کنده درخت واقعا مینیمم صلاحیتی هم برای اینکار نداره،
ولی مطمئنیم انتخاب میشه.
 
ولی کجا انتخاب میشه؟
در کشوری مثل کشورای اروپایی و یا کانادا.
 
برای همین میگه کاملا pointless هست کار کردن توی کانادا و برای همینم هست که بازار کارش خنده داره و هیچ جا اعتبار
یک بار هم به نرگس گفتم: اگر زمانی رسید که زندگیِ واقعیت مجازی1 برای مردم در دسترس قرار گرفت، احتمال میدم که از اولین نفرهایی باشم که امتحانش کنه و ازش بیرون نیاد. من هیچ وقت دنیا رو طوری که هست ندیدم، دست کم جایی باشم که بیشتر به دنیای درونی من نزدیک باشه.
نرگس هم جواب داد: مسئله ای نیست واقعا. مگه نه اینکه دنیا چیزیه که توی ذهن تو تعریف میشه؟
1. زندگی واقعیت مجازی مرحله ای خیلی جلو تر از عینک های واقعیت مجازیه. به این صورت که میخوابی و به یک کامپی
آقااااا !! از یک من pms هیچ چی بعید نیست هیچی !! فکر کنید من در ملا عام (جلوی کوثر) گریستم :))))) و خب اصلا نتونستم جلوی خودم رو نگیرم که نگریم. چی است این ناپایداری؟ 
----
بعد این همه گریه کردن بازم یه چیزایی درست نشده! اما خب میدونی چیه؟ در همین لحظه با فونت پررنگ میگم " هر چی که میخواد بشه به تّخمم "
--
شب شنبه:
اینقدر هوا قشنگه که هیچ حدی نداره! واقعا نمیدونم چه طوری اینجا توصیف کنم بارون های یخ زده رو. 
در مسیر تلاش برای پس‌انداز، راه‌های مختلفی رو رفتم:
. نگهداری پول توی کارت و دم دست نداشتن پول نقد
. عدم نگهداری پول توی کارت و گذاشتن پول نقد توی کشو، توی خونه
. تبدیل نقدینگی به مسکوکات
. قرض دادن
. سعی در ثبت ریز خریدها و سعی در متنبه شدن و برنامه‌ریزی
. و آخرین تیر ترکشم، ریختن پول توی قلک سفالی!
ولی خب چه کنم که هیچ راهی روی من جواب نداده؟ آخرین راه‌حلم همین قلک بود، اونم از نوع سفالی که اولا نشه پول رو از توش درآورد، ثانیا چون سفال رو دوست د
سلام دوستان
من دختری بیست ساله هستم و حدودا یک سال و هفت ماهه که با یکی از هم کلاسی هایم در ارتباطم به قصد ازدواج، خانواده هامونم مطلع هستند. خیلی همدیگر رو دوست داریم ولی خب این بین یه اتفاقات و حساسیت هایی هم از طرف ایشون وجود داشته که من رو به شک انداخته، ولی شخصیت خیلی خوبی دارند.
واقعا احساس قوی ای هم نسبت به هم داریم اما الان شرایط ازدواج اصلا وجود نداره و چند سالی طول می کشه، چند شب پیش از من پرسیدند که اگر برات یه خواستگار خیلی خوب که از
بچه ها دیدم پست قبلی درباره متلب خیلی بازدید خورده انگار خیلی بهش نیاز هست
ببینید من اینو بهتون میگم سایت فرادرس فیلم خریدنی اموزش متلب داره ولی بنظر من واقعا مفید هست. و قیمتش هم زیاد نیست.
واقعا واقعا. 
امیدوارم سطح جامعه مون تو برنامه نویسی هر روز بالاتر بره.
یک بار هم به نرگس گفتم: اگر زمانی رسید که زندگیِ واقعیت مجازی1 برای مردم در دسترس قرار گرفت، احتمال میدم که از اولین نفرهایی باشم که امتحانش کنه و ازش بیرون نیاد. من هیچ وقت دنیا رو طوری که هست ندیدم، دست کم جایی باشم که بیشتر به دنیای درونی من نزدیک باشه.
نرگس هم جواب داد: مسئله ای نیست واقعا. مگه نه اینکه دنیا چیزیه که توی ذهن تو تعریف میشه؟
1. زندگی واقعیت مجازی مرحله ای خیلی جلو تر از عینک های واقعیت مجازیه. به این صورت که میخوابی و به یک کامپی
متنفرم از مرد ها یا پسرایی که میگن دختر باید کوچولو باشه موهاش یه متر باشه لوس باشه فلان :|
من از فضا اومدم که بدون این ملاکا کسیو دوست داشتم
نگفتم قدش بلند باشه یا سیکس پک باشه یا چشم آبی باشه و فلان
اگر واقعا میخواید یه زندگیه ارومو کنار کسی داشته باشید 
یا میخواید واقعا کنار یکی بهتون خوش بگذره 
اون ملاکا تاثیری نداره :|
مثلا یکی میگه چون دختره موهاش یه متر بود خیلی بهمون خوش گذشت  
زندگیمون از بقیه بی دغدغه تره
یا رابطمون پایدار تره
من مید
فکر کردن کار خوبی نیست
فکر کردن کار اشتباهی هست
فکر کردن نتیجه‌بخش نیست
بهتره آدم واسه انجام یه کار فکر نکنه
به نظرم نتیجه‌ی کارهای فکرشده‌ی ما با کارهای بدون فکرمون خیلی فرق نداره
برنامه‌ریزی کردن ریز و دقیق فایده نداره وقتی با یه اتفاق کوچولو همش میره رو هوا
برنامه‌ریزی و فکر کردن تو محیطی که قابلیت برنامه‌ریزی نداره چیزی جز هدر دادن وقت نیست
بهتره عمل کنم. اجرا کنم. اینطوری کارهای بعدیم هوشمندانه‌تر میشه؛ خودبه‌خود!
گفت اطلاعاتتون از هم ناقصه
گفت ۶ ماه نامزدی بذارید 
یکی از چیزهایی باید بررسی شه شغله 
تو خونه بابا و مامان میگن این کار درست حسابی نداره 
خودش موافق نبود با دوره ی آشنایی 
می گفت چی میخواین از توش دربیاری؟ (به من) 
می گفت من اول بررسیمو می کنم وقتی انتخاب کردم تا تهش هستم 

خدایا 
این چه امتحانیه؟ 
مامان و بابا واقعا مخالفن
خواهرم میگه مثل اون یکی خواهرمون نشه که چون پسر میخواست اومد خواهرمونو خر کرد 

نمی دونم 
مغزم اصلا کار نمی‌کنه 
زندگی ایده آل من اینه که یک یاغی باشم که هرررر کاری دلم خواست انجام بدم!
اساس زندگی در کره خاکی و در سیستمی که خداوند داره و من در اون سیستم یک مخلوق هستم این اجازه رو به من نمیده 
من بدون اینکه بفهمم، با روانشناسی، با کسب معلومات مذهبی، با دانشگاه رفتن، با کتاب خوندن و پای بحث ها نشستن و موارد اینجورکی، تمام تلاشم رو کردم که به دنیا ثابت کنم که من خدا هستم! اما واقعا جز یک مخلوق ناتوان هیچی نیستم. 
ذات یک کودک در هنگام به دنیا اومدن اینه که حتی
قدیما وقتی بچه ها واقعا سه ماه تعطیلی تابستان داشتند،روزهای آخر بهم میگفتند بیا بیشتر تا لنگ ظهر بخوابیم و عصرها توی
کوچه کلی بازی کنیم تا هنوز مدرسه ها باز نشده.میگم بچه های قدیم و سه ماه تعطیلات تابستان،چون الان تابستان با فصل
های دیگه برایشان فرقی نداره،از بس هر روز یک کلاس جدید می روند.
خلاصه این جمعه از ان جمعه هایی هست که بچه ها میگن: هفته دیگه فردا باید برویم مدرسه.
تازه وقتی ماها میگفتیم باز آمد بوی ماه مدرسه،واقعا بوی مدرسه می یومد.
ما توو فضازمان نسبیت عام میخونیم. من به دوستی گفتم نسبیت خاص :) حالا واقعا نمیدونم چرا دیشب فکر میکردم نسبیت خاص میخونیم. شاید به خاطر این که هنوز عام رو شروع نکردیم :)))
امروز با هم اتاقی هام و دو سه نفر که اصلا نمیدونم کی هستن میخوایم بریم موزه. بعد از سه سال تهران بودن، تازه الان میخوام برم موزه. من همون آدمیم که عاشق موزه رفتن بودم و میگفتم اگه یه روزی با یه آقایی دِیت اولم باشه حتما دوست دارم برم موزه*. بعد الان باید التماسم کنن که پاشم از خواب
نه تنها کراش هم کلاسیم امروز با یکی دیگه از هم کلاسیام رفتن بیرون و کافه و اینا و کلا فک می کنم به نظرش اون خیلی باحاله و من نهایتا یه کصخل نردم-__-بلکه سروش هم که قرار بود فردا بیاد خونه مون، تا هفته ی بعد نمی تونه. همونطور که میدونیدسروش  میخواد فرهنگیان بخونه و لیست اسامی دعوت شده به مصاحبه اومده و از ین پنج شنبه تا هفته ی بعد پنج شنبه مصاحبه هست و گفت باید بشینه بخونهبا هزار امید و آرزو رفتم پاستا و سس وگن و آبمیوه گرفتم فردا براش پاستا بپزم ب
اخیرا کتابِ خانه ای با عطر ریحان که روایتگر زندگی شهید محمدهادی ذوالفقاری هست رو تموم کردم ، کسی که این شهید بزرگوار رو از ترک تحصیلی به مسجدی شدن ، طلبگی و در نهایت شهادت می رسونه عزیزی هست بنام سیّد علیرضا مصطفوی که بخاطر بیماری به رحمت خدا می ره ! داغ سیّد علیرضا خیلی محمدهادی رو اذیت می کنه بطوریکه بارها لابلای متن کتاب این سنگینی و سوز دل حس می شه .
اما کنجکاو شدم برم سراغ کتاب زندگی سیّد علیرضا . کسی که شهید نشده اما واقعا سبک نگاه و زندگی
حقیقتش،
من خودمم گاهی دوست دارم به گرگ زاده زنگ بزنم، ازش بپرسم حالت چطوره؟ خوبی؟
ولی شما به آدمی که هیچ رحمی نداره، متکبره، خودخواهه، چی میخواین بگین؟
طرف در کمال قباحت اومده میگه من عمدا کمکت نکردم که بخوری به زمین گرم. واقعا با این آدم چه حرف مشترکی میشه داشت؟
با کسی که آرزوشه به زمین خوردن دورو بریاشو ببینه چه حرف مشترکی میشه داشت؟
الان تو مطب دکتر نشستم حوصلم سر رفته تا زودتر نوبتم بشه. همون حس گند کلافگی و اضطراب توی یک محیط بسته.  ۱۵ مین هست که نشستم. واقعا تحملش برام سخته. بیا یه راه پیدا کنیم تا حواسم پرت بشه. فردا زبان دارم تقریبا تا ظهر که خواب بودم یه ذره کار کردم دوباره خوابم برد تا بعد رفتم حمومو حاضر شدم. مطب بر عکس همیشه بیش از حد شلوغه تقریبا بیشتر صندلیا پر شدن. بیمار دکترم رفت بیرون احتمالا 
همون موقع صدام کرد رفتم تو الانم که اومدم خونه فکر کن تازه میخوام بش
سلام
منم مثل شما و بعضیا تنهام 
تلاش میکنم
شکست میخورم
تلاش میکنم
ولی...
دیگه خستم شده حالشو ندارم
بعضی وقتا میخوام خودکشی کنم وقتی دو نفرو کنار هم میبینم یا با خودم میگم:خدایا چرا من نه.
میخوام از کسی که منو قبول نداره بپرسم
قیافم بده ؟
دوسم نداری ؟
کس دیگه ای رو داری ؟
خب چرا دوسم نداری ؟
در کل انگار افسرده شدم 
میخوام برم از زندگی
تنها با چندنفر خوشم 
1.دوستام
2.خانواده
3.وقتی که بازی میکنم
واقعا خسته شدم 
شما بگید چیکار کنم ؟ :((((((((((
سلام.
خسته‌م. ۴-۵ ساعت بیشتر نیست که بیدار شدم ولی خسته‌م.
چند وقته که دلم می‌خواد یه چیز قشنگ بنویسم؛ یه چیزی که ارزش خوندن داشته باشه. ولی بلد نیستم. و راستش مطمئن نیستم یه متنی که ارزش خوندن داشته باشه چه ویژگی‌هایی داره.
یه وبلاگی هست که هر بار چیزی می‌نویسه احساس می‌کنم یه عالمه درکش می‌کنم. حس جالبیه واقعا. آدم‌ها دنبال هم‌دردن؟ دنبال کسی که درک‌شون کنه؟ نمی‌دونم. شاید باشن.
گوشیم شارژ نداره و شارژرم خیلی دوره و من واقعا نمی‌تونم ت
ی حس بدی دارم
هروقت مامانم اینا خونمون هستن علی یکم سرد برخورد میکنه
ساکته و توخودشه
من از این رفتارش بدم میاد
قبلا اینجوری نبود
گرم بود میجوشید و می گفت و میخندید
ازوقتی من حالم بد شده و از اومدن مامانش دلم شاد نمیشه
اونم بدخلقی میکنه
چیزی که عوض داره گله نداره
سلام
من نمیدونم چرا خدا با من این کار را می کنه؟
مدت ها بود دلم میخواست ارتقا شغلی بگیرم. هم از نظر مالی نیاز دارم و هم دوست دارم دیگه از کارشناسی بیام بیرون.
الان بهم یه سمت ریاست پیشنهاد شده که اصلا به زمینه کاری و علاقه من ارتباطی نداره. یه چیزی شبیه تلفن چی و هم اینکه مجبور میشم برم جای کسی کار کنم که با من دوست صمیمی هست و من نمیخوام برم جای اون.
 
نمیدونم خدا واقعا با من چکار میکنه؟
چرا اون چیزی که دوست دارم را بهم نمیده؟
 
 
با ح به تفاهم رسیدیم که من خودم رو کنترل کنم، کمتر باهاش ارتباط داشته باشم و فقط یه رفیق معمولی برای هم باشیم. حالا رفتم تو توییترش و دیدم دوباره اون دختره هی لایکش کرده و اون هم .. حالم خراب شده خیلی... چرا انقدر حسودم؟ چرا نمی‌تونم ببینم کسی رو دوست داره یا کسی اونو دوست داره؟ چرا با من اینجور نیست که با اون هست؟ چون من .... می‌خوام گریه کنم ... لعنت به من... لعنت به این زندگی... هی دارم می‌گم گند نزن.. خودتو نگهدار .. هی می‌گم آدم باش نمی‌تونم .. الان
 
فرخنده میلادت مبارک تک ستاره
دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره
اردیبهشت زیباترین فصل بهاره
بارون و گل سبزه فراوونه هواره...
 
ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟
خدا که هست، کنارته عیبی نداره
اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟
مهم به یادت بودنه فرقی نداره!
 
بارون نشه چشمای آهوی تو امروز
میلادته... عزیز دل شگون نداره
چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز
عشقی که در قلب توئه مجنون نداره
 
کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه
با اینهمه به راهشه چشم انتظاره
عاشقت
http://aleme-n.blog.ir/post/1251
 
این پست عالمه رو خوندم و تک تک جملاتش رو با گوشت و استخونم درک کردم.
یادم اومد که جلسه ی قبل وقتی دکترم بهم گفت چی بیشتر از همه اذیتت میکنه ناخودآگاه گفتم وقتی با امیر بد رفتار میشه.
برای خودم هم عجیب بود. با اینکه خودم هم رابطه ی خوبی باهاش ندارم ولی همین بیشتر خودم رو آزار میده.
میدونین چیه؟ میدونم که امیر احتیاج داره با یکی حرف بزنه و از اتفاقات روزانه و شیطنتاش با دوستاش تعریف کنه. همه ی اینا رو میدونم و میدونم کسی رو جز م
امروز تا لحظه ۹۰ داشتم رمان میخوندم واس همین برا کلاس دیرم شد :/ تو راه یه تابلو دیدم جمله اش عالی بود نوشته بود "همه فسادها از خودخواهی نشات میگیرد" توضیح لازم نداره واقعا یکم فکر کنیم میفهمیم!
آجیم امرو نبود براش پیغام میزارم شاید بیاد.
دلم میخواد فردا برم باغ گلها ولی یکی شوخیش گرفته میگه بیا بریم ولی نمیگه کیه :((( تو پیام ناشناس گف. دلم میخواد با ف برم استخر و بقیه ولی نمیان کععع :/ 
به اون دوتای دیگه میگم!
فقط در یک کلمه ، برگشت به دوران 00-11
نه رمز دومی برای خرید اینترنتی و انتقال وجه و ...
با این سیستم رمز یکبار مصرف چه باید کرد؟؟؟ 
 
اینم دوران خودشو  داره - هعی 
کمتر از 400 مگ از اینترنتم مونده و نمیدونم واقعا
کسی از اینده خبر نداره اما با این وضعیت - خدا اخر و عاقبت منو بخیر کنه
 
#خداحافظی موقت
برنامه کلاس زبان سرجاشه اما شاید حضور من مدتی کمرنگ باشه . بدون من ادامه بدید . من طبق برنامه جلو میرم یعنی همون هفته ای 2 درس ، تا این اوضاع درست بشه
خدایا مصلحتت رو شکر!
برای یکشنبه اصلا اتوبوسی برای رشت به تهران وجود نداره!! یعنی دقیقا از 21 ام موجودی اتوبوس رو زدن صفر تا چندین روز.
چرا؟ همه ی اتوبوسا رو ظاهرا فرستادن برای راهپیمایی اربعین.
نمی دونم واقعا چی باید گفت.
هر حرفی آدم بزنه ممکنه به آدم انگ بی دینی بخوره!! در حالی که کمترین خواسته ی آدم از زندگی میتونه وجود داشتن اتوبوس برای رفتن از شهری به شهر دیگر باشه!!!!
یعنی واقعا مردم شهر باید زندگیشون مختل بشه؟ نباید حداقل محض رضای خدا دو تا
دوربین برهنه کن اندروید, دانلوددوربین برهنه کننده, کد دوربین لخ کن, دانلود دوربین لخ کن رایگان, دانلود نرم افزار دوربین برهنه کننده بدن انسان
آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , خبر آیا نرم افزار نوماو واقعا
وجود دارد ؟ , ماجرای آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , جزئیات آیا
نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , علت آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود
دارد ؟ , دلیل آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟
ادامه مطلب
نمیدونم شما کتاب چهار اثر فلورانس رو خوندین یا نههر چند این کتاب رو واقعا باید ذره ذره و با تامل خوند تا کامل بتونی عمق قضیه رو درک کنی
امروز داشتم قسمتهای تاکیدی و معجزات کلمات رو میخوندم
توی یه قسمتی گفته بود که یه نفر که یه پولی میخواسته از قبل خدا رو شکر میکنه که قراره خدا این پول رو بهش بده و حق الهی خودش هست و به سمتش میاد و اینو خدا براش میخواد و بهش هم میرسه.. 
منم این روزا بیکارم تا حدودی(مدیریت باشگاه رو نگرفتم و فقط برا تنرین میرم باشگ
ما از چیزایی خوشمون میاد ولی هیچوقت نمیتونیم مثل اونا بشیم، یعنی حتی نمیدونیم اون چیه که خوشمون میاد ازش بعضی وقتا میگیم نمیدونم چرا ولی حالشو ندارم، بازم نمیدونیم از چی خوشمون نمیاد که درگیرش نشیم نتونستیم هنوز خیلی چیزا رو از خودمون بفهمیم هلو چه مزه ای شیرینه توت فرنگی هم شیرین زردالو هم شیرین نارگیل هم شیرین پرتغالم شیرین شیر هم شیرین ... واقعا همین یه کلمه فقط برای توصیف این همه مزه متفاوت، یا کلمه دیگه ای رو بلد نیستیم برا توصیفشون؟ د
ما از چیزایی خوشمون میاد ولی هیچوقت نمیتونیم مثل اونا بشیم، یعنی حتی نمیدونیم اون چیه که خوشمون میاد ازش بعضی وقتا میگیم نمیدونم چرا ولی حالشو ندارم، بازم نمیدونیم از چی خوشمون نمیاد که درگیرش نشیم نتونستیم هنوز خیلی چیزا رو از خودمون بفهمیم هلو چه مزه ای شیرینه توت فرنگی هم شیرین زردالو هم شیرین نارگیل هم شیرین پرتغالم شیرین شیر هم شیرین ... واقعا همین یه کلمه فقط برای توصیف این همه مزه متفاوت، یا کلمه دیگه ای رو بلد نیستیم برا توصیفشون؟ د
سلام
من به این که سن ازدواج رفته بالا کاملا واقفم و حالا به دلایل مختلف که موضوع بحثم نیست، ولی به نظر شما اینکه یکی میاد میگه چرا هیچ کسی منو نمیگیره یا چرا هیچ کسی نمیاد خواستگاریم یا کجا برم شوهر پیدا کنم ... یه خورده نازیبا نیست؟  همه ی جذایبت یک خانم مگه به غرورش نیست ؟ مگه به مستقل بودنش نیست؟ 
بازم میگم همه دل شون میخواد ازدواج کنن . به مرد و زنش هم ربطی نداره. ولی اینکه یه نفر علنا بیاد بگه  هیچ کسی منو نمیگیره ، جز اینکه یه تصور بد تو ذهن
وقتی تصمیم گرفتی که یه کاری رو انجام بدی ، حالا فرقی نداره که چی باشه از رفتن به دستشویی عمومی ، خرید از مغازه ، صحبت با دیگری و ... اصلا به خودت نگو حالا وایسا تا یه جای بهتر پیدا بشه ، چون واقعا اکثر اوقات پیدا نمی کنی و مجبور می شی برگردی و یا حتی مسافت بیشتر با اعصاب خوردی بیشتری رو بری تا به کارت برسی !!
پس در اولین مکان و در اولین فرصت کارت رو انجام بده و مطمئن باش که پشیمون نمی شی ..
اگه دوست داشتن هامون همراه با احترام نباشه هیییچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون احساس صرف باشه و همراه با آگاهی و شناخت نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون با در نظر گرفتن سلایق و علایق و احساسات طرف مقابلمون نباشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون رو نتونیم کنترل کنیم و به وابستگی تبدیل بشه هیچ ارزشی نداره.
اگه دوست داشتنمون این طوری باشه دیگه اسمش دوست داشتن نیست.
اسمش خودخواهیه.
حواسمون به واژه هایی که به کار میبریم باشه.
قداست واژه
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گ
باز رسیدیم اینجا که اسمش فقط خونه ست و من بدجوری دلم گرفته :( 
چه حس کرختی و بدی داره اینجا انگار دستت از همه چی سرد میشه و اصلا امیدی وجود نداره. 
در این مورد باید یه فکر اساسی بکنم اینجوری نمیشه هربار که از این شهر میزنم بیرون واقعا خوشحالم و وقتی برمیگردم افسرده ترینم!
یه چیزی اینجا سرجاش نیست ولی اون چیه؟
باز رسیدیم اینجا که اسمش فقط خونه ست و من بدجوری دلم گرفته :( 
چه حس کرختی و بدی داره اینجا انگار دستت از همه چی سرد میشه و اصلا امیدی وجود نداره. 
در این مورد باید یه فکر اساسی بکنم اینجوری نمیشه هربار که از این شهر میزنم بیرون واقعا خوشحالم و وقتی برمیگردم افسرده ترینم!
یه چیزی اینجا سرجاش نیست ولی اون چیه؟
من واسه تیپ شخصیتی بعضی از دوستهام واقعا بی لیاقتم!کاری نمیکنما.فقط خودمم
ولی اونا محبت و معرفت واسم به خرج میدن و دائم به یادمن در صورتی که من تو روزمرگی های زندگی شخصی خودم گیر افتادم و وقتی واسشون ندارم که خرج کنم
نمیدونم محبت اونها هم بخاطر وقت زیادترشون نسبت به منه یا واقعا همینن.چون در نظر گرفتن این مسئله خیلی مهمه
اما یه قانون هست.که به آدمها به اندازه ای که لیاقتت رو دارن بها بده.نه کمتر نه بیشتر
بعضی وقتها زیر پا گذاشتن این قانون خیلی
تمام طول هفته را منتظری تا جمعه برسه، چه روزهای پرکار و پر تنش و چه روزهای آرام و بی صدا. فکر میکنی جمعه روز خاصی هست، یک اتفاق نو رخ میده، یا کلی استراحت میکنی و خستگی کل هفته از تنت درمیره اما جمعه میرسه و تازه دلتنگ روزهای هفته میشی! شاید واقعا جمعه ها هیچی نداره جز دلتنگی. جمعه ها سوت پایانه، جمعه ها آخر جاده است!
اما با این حال روزهای هفته با یک دلخوشی سپری میشه، دلخوشیه رسیدن جمعه ای که تو میخوای!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

???????????????????? ???????? ????????????????????????????????????????????